سلام بـه همـه ی دوستان
این اولین بار کـه این داستان زندگیم و بهی غیر از خودم مـیگم دوست دارم شما ها هم بخونید و به سرنوشت من دچار نشید.قسمت ش خیلی کمـه ولی دوست دارم همتون بخونید و نظرتون رو بدید خیلی خلاصه کردم
من علی 22 سالمـه یـه پسر کاملا معمولی ولی بعضی از دوستان مـیگن خوبم.قصه ی من از حدود 3 سال پیش شروع مـیشـه زمانی کـه من تو یـه خدمات کامپیوتری کار مـی کردم.دوستان این خدمات کامپیوتری خیلی معروف بود که تا اینکه یک سال پیش اون و بستند. كادوي جلق اون موقع من با یـه ی بـه اسم آرزو دوست بودم دروغ نباشـه یکمـی هم دوستش داشتم که تا اینکه حدودا آبان 87 بود کـه یـه ی اومد مغازه به منظور کپی اولش مثل بقیـه مشتری ها باهاش رفتار کردم چون خیلی خجالتی بودم دوست م رو هم یکی دیگه جور کرده بود.این رفتن اومدنا ادامـه داشت که تا ازش خوشم اومد یـه روز کـه کپی هاش زیـاد بود گفتم 1 ساعت دیگه بیـاید ببرید اونم گفت مـیشـه زنگ ب بعد بیـام کـه من هم شماره ی مغازه رو دادم ولی گفت شماره مغازه رو مـی خوام چیکار چون صاحب مغازه با داییش دوست بود بهش گفتم شماره مرتضی رو بدم کـه اونم گفت اون و دارم تازه اون کـه هیچ وقت نیست که تا اینکه شماره خودم رو دادم.
حدودا 2 ساعت دیگه زنگ زد بعد کمـی صحبت فهمـیدم از من بدش نمـیاد کـه خانم تابلو تابلو اومد تو مغازه جلو فرمانده بسیج منطقه کـه دوست صاحب مغازه بود شماره داد و رفت.با هم دوست شدیم اون یکی دوستم یکم بو بود چون رفتارم عوض شده بود که تا اینکه قبل از روز ولنتین بـه هوای اینکه ازش آتو بگیرم با یک خط دیگه بهش اس دادم کـه چون من خودم برادر یکی از دوستاش جا زدم با من خوب رفتار کرد و کمـی هم آمار داد البته تو اس. كادوي جلق که تا فردا کـه ولن بود با کلی کادو اومد پیشم منم کلی سرش داد زدم و کادوهاشو بعد دادم و نـه بخاطر اینکه آمار داده بود بـه خاطر اینکه بد شده بود.اون روز کـه پول تو دست و بالم نبود با کلی خواهش از صاحب کار 20 تومان پول گرفتم و رفتم به منظور آرزو(خانم خوشگل من) یـه دونـه ماشین کـه بالاش یـه گوی بود و دوتا خرس هم و بغل کرده بودن.واقعا با عشق این کادو رو خ. اون هم بهم عروسک و … داد کـه خیلی بامزه بود.
دوستیمون گذشت با اینکه اوایل بهش علاقه نداشتم ولی کم کم عاشقش شدم بچه های محل کـه فهمـیده بودن اذیت مـی هم من و هم آرزو رو. آرزو یـه همسایـه داشتن بـه اسم جواد کـه پسر خوبی بود ولی از قصدش بـه نزدیک شدن بـه من خبر نداشتم مـیومد مـیگفت من با آرزو دوست بودم من با آرزو بیرون مـی رفتیم من با آرزو… منم همـه چیز رو مـیریختم تو خودم حدوا شـهریور 88 بود کـه با یکی از دوتام بـه اسم حمـید مغازه به منظور خودمون زدیم با سرمایـه حمـید و با کا من البته خودش هم بود. آرزو مـیومد هر از چند گاهی بیرون مغازه با هم حرف مـیزدیم بچه ها هم مسخره مـی مـی گفتن این چیـه؟ از حق نگذریم بدی نبود ولی یکم بغیر از من با همـه بد رفتاری مـیکرد چون دوستم داشت بچه ها مـی گفتن مـیخوای این و بگیری منم با غرور مـی گفتم آره چون کاملی بود. همون سال من دانشگاه قبول شدم و اولش نمـی خواستم برم کـه به اصرار آرزو رفتم با حمـید ثبت نام البته شـهرستان. البته دیگه از جواد و محمد خبری نبود چون آرزو جفتشون رو نشوند سر جاش و بعد هم جواد رفت سربازی.صحبت ای ما دیگه با تلفن بود پشت تلفن کم کم بـه و از این جور چیزا کشید.من با آرزو فقط درون حدو بودیم.
اولین بار کـه برگشتم تهران رفتم مغازه آرزو با دوستش اومد دوست آرزو رو با هزار بدبختی به منظور حمـید جور کردیم.یـه روز تو مغازه موندم ظهر بـه آرزو زنگ زدم بیـاد مغازه اونم اومد و من مغازه رو بستم داخل مغازه هم معلوم نبود من نشسته بودم پشت یـه مـیز آرزو هم پشت اون یکی. بحث کم کم بردم سمت و این حرفا اول کـه بشت تلفن بود بـه هزار التماس قبول کرده بود نـه اینکه م نـه فقط دست زدن. بهش گفتن مـی خوای ببینی اونم گفت نـه منم کلی خورد تو سرم ولی وقتی دید ناراحتم گفت از رو یکم ور رفتم که تا راست شد وقتی دید گفت این چقدر بزرگه البته زیـادم بزرگ نبود ولی چون از رو شلوار لی بود اینجوری بود(17 الی 18 سانته) با کلی خواش و با اکراه یکم دست زد همـین طور گذشت که تا 2 هفته بعد با التماس برام ساک زد البته ناشیـانـه کـه همش دندوناش بـه … مـی خورد.
دیگه عادی شده بود همش تهران بودم خدا شاهده نـه بـه خاطر اون کارا فقط بـه خاطر آرزو چون واقعا دوسش داشتم. ترم اول تموم شد بین ترم بود کـه اون راضی کردم بیـاد خونمون قبل از اون تو مغازه از رو باهاش حال کرده بودم. البته سینشو خورده بودم کـه اوایل سایز 60 بود و سر اندازه عدس ولی بعد ها بزرگ تر شد.اومد خونـه و بازم از رو البته این بار بـه یـه شلوار راحتی بود و من بهش مـیمالیدم. دیگه سرتون رو درد نیـارم از رو شلوار شد از رو شرت و بعد هم سراغ اصلی(کون) چند بار اول کـه نمـیرفت منم بیخیـال شدم ولی یـه روز تو مغازه کـه زیـاد فشار دادم رفت اول مـی خواست داد بزنـه ولی چون تو مغازه بود خودش رو کنترل کرد من کم کم و آروم مـیکردم بعد از چند دقیقه دیگه صدای نفساش لذت بخش شده بود این تنـها باری بود کـه از رو کردمش.
این داستان تو خونـه و مغازه ادامـه داشت دیگه خوب ساک مـی زد و آبم رو هم مـی خورد البته با اکراه.دیگه مثل زن و شوهر بودیم هیشمـه دوست داشتم اون لذت ببره چون خوانوادش کمتر بش توجه مـی . کل زندگیم و مـیخواستم براش بدم.یکم رابطمون کم شد چون بـه اصرار دوستان با یـه کـه بده بود دوست شدم و وقتی مـی خواست برم شـهرستان یـه خط کـه آرزو داده بود و دادم بهش البته آرزو فکر مـیکرد شکوندم که تا اینکه آرزو فهمـید من قصدم از دوستی با اون ه ش بود دوستا همش به منظور من دوست پیدا مـی ولی من از قصدشون بی خبر. بله شاید حدس زده باشید مـیخواستن رابطه من و آرزو رو خراب کنن کـه موفق هم شدن بـه خدا قسم بعد آرزو با 2 نفر دوست شدم کـه به یک هفته هم نرسید ولی دوستام بخصوص حمـید کـه از بچگی دوست بودیم(نزدیک 15 سال) پشتم انقدر پشتم حرف زدن از خوردن و باای دیگه و از این جور حرفا و به من هم مـی گفتن آرزو رو با دیگه دیدیم کم کم آرزو با من سرد شد که تا اینکه 12 اردیبهشت باهام تموم کرد. کلی التماسش کردم ولی برنگشت.
کلی از خاطرات خوب و قشنگ رو براتون نگفتم.بعد از اون با همـه ی دوستام قطع رابطه کردم آرزو با حمـید دوست شد و منم کلی عذاب مـی کشیدم. بعد از 6 ماه بهش زنگ زدم بازم التماس ولی دیگه اون حمـید رو داشت.فقط بهتون مـی گم هیچتو این دنیـا ارزش نداره از دوست بازی رفیق بازی و این حرفا دوری کنید بهترین دوستتون هم یـه روز بهتون خنجر مـی زنـه. هنوز بعد از گذشت 1 سال و 1 ماه و 13 روز دوسش دارم شاید شاید یـه روز برگرده. هم دوسش دارم هم اینکه عذاب مـی کشم بـه خاطر کارایی کـه باهاش کردم .کاش هیچوقت اینکارارو نمـی کردم نظرتون رو بگید مرسی
در امتداد گذر چند ثانیـه
صبر كن
تنـها به منظور بودن باش ، كادوي جلق بمان
برای یك ثانیـه
كه اگر مـیدانستی ، ثانیـه ها ، چقدر بزرگند
به اندازه خشم طبیعت ، بـه اندازه لطف خدا شاید
به اندازه یك قطره باران درون كویر خشك غیرت
پس یک ثانیـه صبر کن……………
به کجا مـیروی ؟
صبرکن !…
صبر کن عشق زمـین گیر شود بعد برو !
یـا دل از دیدن تو سیر شود بعد برو !
ای کبوتر بـه کجا ؟!
قدری دگر صبر کن
آسمان پای پرت پیر شود بعد برو
ای عزیز جان من …
تو اگر گریـه کنی بغض منم مـیشکند !
خنده کن !
عشق نمک گیر شود بعد برو !
یک نفر حسرت لبخند تو را مـیدارد …
صبر کن گریـه بـه زنجیر شود بعد برو !
خواب دیدی شبی از راه ، سوارت آمده ؟
باش ای نازنین !
باش ای مـهربان خواب تو تعبیر شود
بعد
برو !
نوشته: كادوي جلق علی
[Uncategorized | ي | صفحهٔ 11 كادوي جلق]
نویسنده و منبع | تاریخ انتشار: Sun, 01 Jul 2018 19:52:00 +0000